کد مطلب:276475 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

تعظیم خدا و دین خدا و رسول خدا
اصل این كه دعا كردن برای آن حضرت تعظیم است در مكرمت دوم بیان گردید، و امّا این كه این عمل تعظیم خدا است نیازی به توضیح ندارد، زیرا كه تعظیم هر مؤمن تنها برای ایمان، جز تعظیم خدا چیز دیگری نیست.

و امّا حسن و خوبی تعظیم دین خدا، از امور بدیهی است كه عقل آن را درك می كند و نیازی به خبر منقولی در این باره نیست. اضافه بر این كه بسیاری از واجبات و سنّت ها برای این جهت تشریع و وضع شده است، مانند: غسل های مستحبّی، نماز تحیت مسجد، استحباب طهارت برای دخول به مساجد، و قرائت قرآن، و غیر این ها....

مناسب است در این جا حكایتی را بیاورم كه مایه عبرت و توجه است. در كتاب «اعلام الناس بما جری البرامكة مع بنی العباس» آمده: محمد بن یزید مبرّد حكایت كند كه: یك یهودی نزد ابوعثمان مازنی آمد و از او درخواست كرد كه كتاب سیبویه را به او بیاموزد، وصد دینار به او پرداخت. ولی ابوعثمان از گرفتن پول و آموختن كتاب به آن یهودی خودداری نمود. مبرّد گوید: به او گفتم: سبحان اللَّه! صد دینار را رد می كنی و حال آن كه به یك درهم آن نیاز داری؟ گفت: آری، ای ابوالعباس! بدان كه كتاب سیبویه مشتمل بر سیصد آیه از كتاب خداست و نخواستم كه آن ها را در اختیار كافری بگذارم. مبرّد سكوت كرد و دیگر هیچ نگفت. مبرّد گوید: دیری نگذشت كه روزی واثق به منظور شرابخواری مجلس آراست، ندیمانش در كنار، و كنیزكی به آوازخوانی پرداخت و این بیت را خواند:



أَ ظَلُومُ إِنَّ مُصابَكُمْ رَجُلاً

أَهْدَی السَّلامُ تَحِیَّةً ظُلْمٌ





[ صفحه 445]



ای ظلوم! به تحقیق كه صدمه زدن شما به مردی كه به عنوان تحیّت سلام فرستاده ظلم است.

كنیز كلمه (رجلاً) را به نصب خواند، یكی از ندیمان آن را نادرست دانست و گفت: صحیح آن است كه به رفع (رجلٌ) خوانده شود، چون خبر إنَّ است. كنیزك گفت: من از معلّم خود جز به این وجه نیاموخته ام. آن گاه بین حاضرین نزاع افتاد بعضی گفتند: ندیم درست می گوید. و بعضی دیگر حق را به كنیزك می دادند.

واثق پرسید: در عراق چه كسی هست كه در عربیّت به او رجوع می شود؟ گفت: ابوعثمان مازنی در بصره است كه در این علم یگانه دوران است. واثق گفت: به والی ما در بصره بنویسید كه با احترام و تجلیل او را به سوی ما بفرستد. چند روزی نگذشته بود كه نامه به بصره رسید. والی امر كرد ابوعثمان حركت كند، و او را با قاطرهای پُستی روانه ساخت. وقتی به مقصد رسید بر واثق داخل شد، واثق از او بسیار احترام كرد و آن بیت را بر او عرضه نمود. مازنی گفت: حق با كنیز است، و جز به نصب (اصلاً) خواندن جایز نیست. چونكه مصاب مصدر به معنی اصابه است و رجلاً را نصب داده و معنی آن چنین است: آزار رساندن شما به مردی كه سلام به عنوان تحیّت هدیه كرده ظلم است، كه ظلم خبر إِنَّ است. واثق سخن ابوعثمان را فهمید و دانست كه كنیز درست گفته و از ابوعثمان خوشش آمد، و آن كسی كه به كنیزك اعتراض كرده بود محكوم شد. سپس واثق دستور داد كه به اوعثمان مازنی هزار دینار بدهند و تحفه ها و هدیه هایی نیز به وی داد، كنیز هم به او هدیه هایی عطا كرد، باز با كمال احترام او را به شهرش روانه ساخت. وقتی به بصره رسید مبرّد به دیدنش آمد، مازنی به او گفت: ای ابوالعباس! چطور است! صد دینار برای خدا رد كردم، به جای آن هزار دینار به من داد.

می گویم: صد دینار را برای تعظیم قرآن رها كرد، و تعظیم قرآن تعظیم خداوند است. پس توجه كن و كوشش نما كه آن را تعظیم كنی و نیز حضرت صاحب الزمان را تعظیم بنمای كه او همتا و شریك قرآن است به هر عنوانی كه تصور شود.

قرآن ریسمان محكم الهی است، حضرت قائم - عجّل اللَّه فرجه الشریف - نیز ریسمان محكم خدا است.



[ صفحه 446]



قرآن را خداوند به پیغمبر عطا كرد در مقابل تمام چیزهایی كه به اهل دنیا عطا فرموده است. حضرت قائم علیه السلام نیز همین طور است.

قرآن را خداوند درباره اش فرموده: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛ [1] ما به تحقیق ذكر (قرآن) را نازل نمودیم و ما حافظ و نگهدار آنیم. قائم علیه السلام نیز در حفظ و مراقبت الهی است.

در قرآن بیان همه چیز هست، قائم علیه السلام نیز بیان كننده همه چیز است.

خداوند قرآن را نازل كرد تا مردم را از تاریكی ها به سوی نور بیرون برد، قائم علیه السلام را خداوند ظاهر خواهد ساخت تا مردم را از ظلمات برهاند و به نور ظاهری و باطنی برساند.

تمام قرآن [از جهت معانی و حقایق] از جهانیان غایب و در پرده است.



[عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد

كه دار الملك ایمان را مجرّد بیند از غوغا]



صاحب الزمان - عجّل اللَّه فرجه الشریف - نیز از نظر اهل عالم غایب و در پشت پرده است.

با قرآن اصلی اسرار نهانی آشكار می گردد، به ظهور قائم علیه السلام نیز اسرار نهانی ظاهر می شود.

قرآن شفای مؤمنین است، قائم علیه السلام هم شفای مؤمنین است.

قرآن برای كافران جز زیان و كفر و طغیان چیزی نیفزاید، قائم علیه السلام نیز همین طور است.

قرآن برای عدّه ای هدایت و رحمت و برای عدّه ای دیگر نقمت و هلاكت است، قائم علیه السلام نیز همین طور است.

قرآن حجّت باقی و پایدار الهی است، قائم علیه السلام نیز بقیّة اللَّه و حجّت پایدار حقّ است

خداوند رسیدن دست های نجس را به قرآن منع كرده، قائم علیه السلام نیز همین طور رسیدن دست های نجس را به او بازداشته است.

قرآن؛ هر آن كه معتقد به آن باشد به تمام كتاب های آسمانی اقرار كرده، و هر كه به آن اقرار ننماید اعتقادش به سایر كتاب های آسمانی سودی ندارد، قائم علیه السلام نیز هركه به او ایمان



[ صفحه 447]



داشته باشد، همه امامان را قبول كرده، و هر آن كه به امامت آن حضرت اعتقاد نداشته باشد، تصدیق امامان دیگر برایش سودمند نیست.

قرآن برای خوانندگان، روز قیامت شفاعت می كند، قائم علیه السلام هم برای پیروان خود شفاعت می كند.

در خاتمه كتاب با بیان واضحی این مطلب را خواهیم آورد، از خداوند یاری می جوییم و بر او تكیه و توكّل داریم.


[1] سوره حجر، آيه 9.